داستان‌های منظوم در قالب مثنوی و اوزان مختلف

با عرض سلام و ادب و احترام 

در ذیل این صفحه لیست حکایات منظوم که در این سایت درج شده خدمت شما ارائه گردیده است 
شما می توانید با کلیک بر روی نام هر یک از حکایات ؛ صفحه ی مورد نظر خود را باز نموده و داستان انتخابی خود را مطالعه فرمایید 

همچنین در صورت تمایل شما می توانید با کلیک بر روی نام دفاتر دیگر این سایت که در پایین این صفحه خدمت شما ارائه گردیده ؛ اشعاری در باب موضوعاتی از قبیل مذهبی ؛ سیاسی ؛ اجتماعی ؛ عاشقانه و.... را باز نموده و با مراجعه به لیست اشعار آن دفتر ؛ شعر مورد نظرتان را باز کرده و مطالعه فرمایید.

نمونه ای از اشعار در دفتر حکایات منظوم:

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

خدا نامش سرآغاز کلام است
که بر ما فیض و لطفش مستدام است
خداوندی که هر دم در عنایت
ندارد فضل و احسانش نهایت

لطفا نمونه ای از عنایات الهی را در حکایت زیر مطالعه فرمائید

   طلب از خداوند کریم  

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

به نام خالق و پروردگاری
که ما را داده جان و اختیاری
خداوندی که هستی رحمت اوست
سماوات و زمین در خدمت اوست

لطفا ماجرای حفظ گوهر عفت توسط زنی عفیف و با حیا را در صفحه ی

بهای حفظ گوهر عفت
مطالعه فرمائید

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

اوّلِ هر قصه به نام خداست
آن که خودش علت هر کار ماست 
نام خدا چونکه به هر گفتگوست ؛
باعث روشن شدن یاد اوست
یاد خدایی که یقین ناظر است
در همه حال و همه جا حاضر است

لطفا ادامه ی شعر و ماجرایی یوسف گونه را در صفحه
حکایت فرار از صحنه ی گناه
مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
چادر نشان عفت و ایمان دختر است
این ارثی از نجابت زهرای اطهر است
چادر برای زن به جهان تاج بندگی است
این تازه همچنان صدف از بهر گوهر است
زن بوده گوهری که نظیرش به دیده نیست
بر او اگر جواهر عفت منور است
جانم فدای چادر زیبای همسرم
گنجی که از تمامی دنیا گران تر است
❤❤❤❤❤
ممنونم از همسرم
که یکی از مجبه ترین زنان فامیل است
خدا را شکر
❤❤❤❤❤
در صورت تمایل حکایتی منظوم پیرامون موضوع حجاب و واجب بودن آن بعنوان یک فرمان الهی را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید:
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
مواجهه ی عابدی با زنی زیبا رو
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
چون که در آن معرکه زن پا نهاد
عابد بیچاره دل و دین بداد
پس متحير شد از آن حُسنِ رو
واله شد از ديدن اندامِ او
چهره قشنگ و قدِ او سَروِ ناز
هيكل خوش تيپ و رخش دلنواز
قد بلندش صد و هشتاد و پنج
وزن بدن صد كيلو مانند گنج
با چه زبان بنده کنم وصف پوست ؟
برف زمستان خجل از رنگِ اوست
دامن كوتاه و لطافت عیان
وسوسه‌ ها مي‌كند آن ساق و ران
سينه ی او مثل دو كوهي عظيم
دامنه پوشیده ی برفی به نیم
موي بلندش همه پُر پيچ و خم
عابد ما را شده اين هَمّ و غم.....
در صورت تمایل متن کامل این موضوع را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید 
مواجهه ی عابد و زنی زیبا رو
در ملاقاتی شیطانی
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
شبی رفتم به روی پشت بامی
که در خلوت بنوشم یک دو جامی
به لذت ‌طی نمودم ساعتی چند
شدم شنگول و مست و شاد و خرسند
ولی یک دفعه با آن ساغر و جام
نفهمیدم چه شد افتادم از بام
لطفا ادامه ی ماجرا را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید 
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
منکری بی علم و برهانی دقیق
با تمسخر رو به من گفت: ای رفیق!
ذکر و یاد از عالمی دیگر بس است
وصف جای مومن و کافر بس است
با من از حوران خوش سیما مگو
از عذاب و نار وحشت زا مگو
عقلِ من گوید که بعداز مردنم
زنده و احیا نمی گردد تنم
هر چه می باشد در این دنیا بُوَد
حاصل انسان فقط اینجا بُوَد
از نَکیر و مُنکر و برزخ مگو
از بهشت و محشر و دوزخ مگو....
لطفا ادامه ی این حکایت و دلایل عقلی مبنی بر وجود حیات پس از مرگ و حقیقت بهشت و جهنم را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
حضرت ثامن الحجج (ع) در طوس
شاه و مسکین بیایدش پا بوس
آن امام رئوف ما حاضر
تا نماید عطا به هر زائر
او بُوَد شمس و ما گیاهانیم
او دهد نور و ما گل افشانیم
زنده در پرتو رضا(ع) باشیم
راضی از رحمت خدا باشیم
لطف او را یقین نهایت نیست
در حریمش بدون رحمت کیست؟
شاه و مسکین گدای درگاهش
جان به قربان شوکت و جاهش....
در صورت تمایل حکایتی واقعی از شفای نابینایی در حرم امام رضا علیه السلام با تدبیر نادر شاه افشار را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
زمانی در بهار زندگانی
شدم درگیر احساس جوانی
مرا آن دوره یاری نازنین بود
که از هر منظری او بهترین بود
به زیبایی پری رویان کنیزش
به خدمت جمع حوران گِرد میزش
بهشتی در زمین رخسار او بود
فنون دلبری اسرار او بود
به قامت سرو رعنایی گُل اندام
به دل هم مهرَبان یاری دلآرام
محبت پیشه ای، عاشق نوازی
که بود از هر نظر او یار نازی
شدم مجنون و او لیلای من بود
خودش هم در نهان شیدای من بود
ولیکن از تعصب های بی خود
وصالش لحظه ای ممکن نمی شد....
لطفا ادامه ی این ماجرای عشقی را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید 
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در میانِ مَردُمی از اِشتباه
شُد شَبانی اِتفاقاً پادِشاه
ملتش در چشم او چون گلّه بود
اشرفی هم در نگاهش غلّه بود
علم لازم بر ریاست چون نداشت
پس به جز تخم فنا، چیزی نکاشت
لطفا ادامه ی این حکایت آشنا را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
روزی به کنار میز گردی
من بودم و جمع اهل وردی
چون کرده سرم به تن زیادی
گفتم دو سه جمله انتقادی
گفتم غم و درد ما زیاد است
مشکل نه فقط به اقتصاد است،
بر هر چه نظر کنی خراب است
سرفصل نقیصه صد کتاب است
لطفا ادامه ی شعر را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دُختري با كَمالِ زيبائي
دلرُبا با رُخي تماشائي،
از سر کوچه تا دبيرستان
شد به روزي سوار يك پيكان
چونكه راننده ی جوان ديدش
در نخستين نظر پسنديدش....
لطفا ادامه ی ماجرا را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
شبی بعد از دو سالی از وصالم
گذشتم از خیابان با عیالم،
که مأموران پاک گشت ارشاد
گرفتندم کنار برج میلاد
یکی شان با نگاهی غرق تهدید
بیامد نسبت ما را بپرسید
بگفتم: « ای برادر! او عیال است
دو سالی می شود بر من حلال است »
بگفت : « اسناد  خود را رو نمایید
و الا در اوین مهمان مایید  »
لطفا ادامه ی این ماجرای آموزنده  را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید 
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

مقدمه:

بیان قصّه و حکایت از دیر زمان در جوامع بشری رایج بوده و وسیله ای در جهت ماندگاری تفکّر و آداب و رسوم مردم  و مایه ی زنده ماندن تاریخ و راهی برای تجربه اندوزی و عبرت آموزی انسان های دیگر بوده است.

احتمالاً شیرین ترین  خاطرات ما، مربوط به ایام خردسالی و کودکی مان باشد، آن زمانی که در هنگام خواب، والدین و یا پدربزرگها و مادربزرگهای مان، داستان هایی از گذشتگان،  در گوش ما زمزمه می کردند و به این صورت هر شب در دوره ای از تاریخ و در سرزمینی از سرزمین های کهن سیر می کردیم و در چنین رؤیاهای دل انگیزی به خواب شیرین آن روزگاران، فرو می رفتیم.....

  خداوند حکیم در  قرآن کریم  با بیان داستان هایی واقعی از اقوام و ملل پیشینیان، انسان های همه ی اعصار را به تفکر و تدبّر در زندگی گذشتگان فرا می خواند و از انسان ها می خواهد که با توجه نمودن به زندگی پیشینیان، از ایشان عبرت گرفته و به این صورت از آینده ی اعمال نیک و بدِ خویش نیز آگاه شوند.

سرگذشت فرعون ها، قارون ها، ..... رضا خان ها ، صدام ها و.... آینه های عبرتی هستند که اگر چشم حقیقت بینی برای انسان وجود داشته باشد، از سرگذشت شوم ایشان عبرت خواهد گرفت و راه بن بست و پرتگاه آنان را دیگر تجربه نخواهد کرد. اما متاسفانه اغلب ما مرگ را فقط برای همسایه می بینیم و ظاهراً خود را ابدی فرض کرده، از عاقبت کار خویش غافل بوده و خود را از قانون الهی که در طبیعتِ جهان ساری و جاری است، مستثنی می دانیم. و از این روست که اغلب، تاریخ تکرار می شود و متاسفانه هر بار بشریت در مسیرهای باطلی قدم می گذارد که گذشتگان  قبلا از آنها گذشته و نقل تجربه ی تلخ شان در گوش جهان پیچیده است، و چنین است که گاهی ما نیز همانند گذشتگان با بی خردی، از بیراهه ها می گذریم، و آینده ی خود را همانند پیشینیان، تلخ و شوم رقم می زنیم.

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
غافل شدن از قصه ی دوران تاکی؟
گوشی در و دروازه بر انسان تاکی؟
پند از دل تاریخ جهان کی گیری؟
پا در پی اجداد پشیمان تاکی؟....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

همچنین با یادآوری زندگی خوبانِ عالَم، و درس گرفتن از شیوه ی زندگی ایشان،  انسان به آینده ی اعمال نیکِ خویش، امیدوار و چه بسا مطمئن می شود. فرضاً خواندن حکایاتی چون سرگذشت حضرت ایوب علیه السلام ، آدمی را به صبرِ در برابر مشکلات ترغیب می کند و شنیدن حکایاتی چون داستان پاکدامنی حضرت یوسف علیه السلام و آگاهی از سرانجام نیکِ او، در انسان این ایمان و اعتقاد را محکم می سازد که:

         بزرگان اندیشه و قلم در طول تاریخ با بیان داستان ها و حکایات، گنجینه هایی از فرهنگ و علم و حکمت و تجربه را برای بشریّت به یادِگار گذاشته اند. از شاهنامه ی فردوسی تا خمسه ی نظامی و از مثنوی مولوی تا بوستان سعدی و.... به هر کدام که بنگریم دنیائی از آموزه های سودمندی است که می توانند در پرورش و تربیت روح انسانی بسیار موثر و مفید واقع شوند.

و اما مجموعه ای را که در پیش رو دارید، غالبا  بیان حکایاتی است واقعی، که بیشتر آنها در زمان ما اتفاق افتاده است. البته شاید ذکر این نکته ضروری باشد که واژه ی «من» (شخصیت راوی حکایت در برخی از حکایات)، واقعاً  شخص نگارنده ی حکایت نیست. همچنین اگر در جایی اغراقی ملاحظه می فرمایید بنا بر اقتضای شرایط است چناچه در کاریکاتور این بزرگنمایی ها امری بدیهی و طبیعی است. در ضمن از مطول شدن اکثر حکایات و زیاده گویی خود از همه ی عزیزان پوزش می طلبم ، به هر حال گزیده گویی و خلاصه نویسی هنری است که متاسفانه خداوند آن را به بنده عطا نفرموده است.

به هر حال  بنده در این مجموعه  با رویکردی نو، حکایات را به سبک قُدَما ، در قالب مثنوی و در اوزان متعدد سروده ام که امیدوارم مورد توجه و عنایت مردم با فرهنگ و ادب دوستِ مان قرار گیرد.

ان شاء الله

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

شما می توانید از روی لیست اشعار بر روی نام شعر مورد نظرتان کلیک کرده و آن را مطالعه فرمائید

سلامت باشید ان شاءالله

Poetry

به نام خداوند علم و هنر

فهرست کتاب:

مثنوی مردمی (۴)

حکایات منظوم (۱)

.

.

.

حکایات