چند نوع بخیل داریم؟
مقدمه
انواع بخیل و درجات بخل:
در این حکایت شرح حال سه نفر رفیق که هر سه بخیل بودند بیان شده است
اولی چنان بخیل بود که حاضر نبود کسی از مال او استفاده کند
دومی حاضر نبود کسی از مال دیگری بهره ای ببرد
سومی آنقدر بخیل بود که نمی توانست ببیند کسی حتی از مال خودش هم استفاده کتد
تا اینکه نفر چهارمی از راه رسید که.....
در ادامه شرح کامل واقعه را مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسطحسین مفیدی فر
نسخه چاپی شعر
یک دفعه سه تن رفیق و همراز
در سمفونی زمانه همساز
در جمعه شبی به روی یک بام
دور از نظر عیال و اقوام
چشمان و زبان گشوده بودند
در خلوت خود صفا نمودند
ابعاد مقام خود شکفتند
از شدت بخل خود بگفتند
اول نفر از میانشان گفت
من با همه ملک و مال هنگفت
چون طاقت و میل آن ندارم
نانی به دهان کس گذارم،
پس کس نکنم به خانه مهمان
مهمان برسد شوم پریشان
شخصی که خورد به سفره نانم
زهرش شود آن ، که خورده جانم
دوم به رفیق خود بفرمود
این خصلت و مرتبت به جا بود
من طاقت و صبر آن ندارم
تا اینکه فقط کسی گذارم،
نان از کس دیگری بگیرد
از آن بخورد فقط نمیرد
سوم نفر از غضب برآشفت
بر آن دو رفیق و یار خود گفت:
اینگونه که هر دو خوب و نازید!
پس از من قهرمان ببازید
من طاقت و صبر آن ندارم
بینم که یکی بود کنارم،
اما خورد از خودش غذایی
با لذت و میل و اشتهایی
یک مرتبه از فضای اطراف
بر آن سه نفر بخیل و علاف
آمد به سماع شان صدایی
ازمرده ی زار و بینوایی:
آن دوره که بنده زنده بودم
کی ثروت خود فنا نمودم؟
هرگز نشدم رضا که نانی
جایی بخورد، گرسنه جانی
از ثروت خود ثمر نبردم
از نان غریبه هم نخوردم
آمد به دلم دریغ و صد حیف
تا اینکه خودم کمی کنم کیف
از بس که در آن جهان نخوردم
از فرط گرسنگی بمُردم......
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دیدگاه و پیام شما
نظر توسط محمد چاکر الحسینی
آموزنده بود
هر گز بد نبینی
نظر توسط Mofidifar Admin
ممنونم از نظر لطف حضرتعالی
سلامت باشید ان شاءالله