اگر چوپانی نادان به پادشاهی برسد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ **
مقدمه
در اینجا حکایت به پادشاهی رسیدن چوپانی در سرزمینی نقل می شود و پیامدهای چنین حکومتی و سرنوشت کشور و چنین ملتی به تصویر کشیده شده است
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسطحسین مفیدی فر
نسخه چاپی شعر
در میانِ مَردُمی از اِشتباه
شُد شَبانی اِتفاقاً پادِشاه
مردمان در چشم او چون گلّه بود
اشرفی هم در نگاهش غلّه بود
علم لازم بر ریاست چون نداشت
پس به جز تخم فنا، چیزی نکاشت
در کنار کشور سلطان شبان
کشوری بود از دلاور مردمان
از قضا همسایه روزی حمله کرد
تا بگیرد خاک آنان در نبرد
چون سپاه دشمنان آید به جنگ
مردمان را کی بُوَد جای درنگ؟
پس در آنجا مرد و زن آماده شد
هر کسی با جان و تن آماده شد
منتها آن شاه بی فهم و شعور
مردمان را خود نمود از صحنه دور
او که دشمن را چنان گرگی بدید
چون فنر بالا و پایین می پرید
پس بگفت : « ای اهل میهن الفرار،
چونکه آمد گرگ وحشی بر دیار
ای خلایق از عدو پنهان شوید
در امان از حمله ی گُرگان شوید
من ولی همچون شبانی پر توان
می کنم تنها دفاع از مردمان....»
لشکر دشمن مُجهز بود و سخت
مردم بیچاره امّا تیره بخت
ملت درمانده با فرمانِ شاه
شد روان چون گلّه سوی جان پناه
هرکسی مانند میش و برّه ها
شد به سوی کوه و دشت و درّه ها
شد فرار و بُزدِلی وقتِ نزاع
جای جنگ و فنّ و تدبیر و دفاع
آن شبان تنها، به دل با صد امید
روبروی لشکر دشمن رسید
یک طرف جمع سپاهی آهنین
سوی دیگر چوب و مردی در کمین
پس شبان با صوت و آوازی بلند
رو به دشمن شد برای وعظ و پند
با رجزهایی که او اجرا نمود !
از سر دشمن برآمد شاخ و دود
ابتدا لشکر به کل جا خورده بود
از شبان، دشمن حسابی برده بود
پس کند فرمانده قدری مشورت
با بزرگان و سران مملکت
یک نفر گفتش که شاید حیله ای است
دست او بُمبی به شکل میله ای است
جمع ما را شاید از بُمبی قوی
می کُشد این پادشاهِ منزوی
هرکسی دادش نظر از روی فهم
فرد عاقل کی رود دنبال وَهم؟!
پس یکی را در لباسی بی طرف
سوی او سلطان فرستاد از هدف
تا شبان را او بَراندازش کند
پرده برداری به هر رازش کند
پس شبان را چون براندازش نمود
هرچه دیدش نزد او چیزی نبود
او فقط چوبی به دستش بود و بس
پیش هر شمشیر و تیغی، مِثلِ خس
پس ندا بر لشکر دشمن رسید
آنچه را جاسوسشان در صحنه دید
بعد از آن فرمانده آمد سوی شاه
تا بجنگد با شبان در بین راه
پس شبان سوی عدو یورش نمود
بهر قتل گرگ خود کوشش نمود!
چونکه چوبش جانب فرمانده بُرد
شد به یک ضربت در آن هنگامه خُرد
پس شبان را مِثلِ موشی برگرفت
سهل و راحت خاک آن کشور گرفت
کشور بی شاه و سرباز و سپاه
شد چنین اشغال و ویران و تباه
گر نخواهد ملتی آزارِ خویش
هرکسی باید نماید کارِ خویش
اهل هر کاری پیِ کارش رود
هر طبیبی سوی بیمارش رود
پس شبان باید که چوپانی کند
یا فلان واعظ سخنرانی کند
بنده بر منبر نشینم نارواست
مملکت در دست روحانی خطاست
محترم باشد بشر در جای خود
پس مکن در کفش دیگر پای خود
هر کسی در جای خود کارآمد است
هر که هرکی هم اگر گردد بد است
هرکسی باشد به جایش بهترین
من عدالت را ندانم غیر از این.....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دیدگاه و پیام شما
نظر توسط محکوم به زندگی
خیلی قشنگ بود حال کردم.
نظر توسط
ممنونم از اظهار لطف حضرتعالی
سلامت و موفق و سرافراز باشید
ان شاءالله
نظر توسط مهدی
خیلی زیبا
آفرین بر این هنر و استعداد
نظر توسط
ممنونم از لطف شما
قطعا این حسن نظر حضرتعالی از بزرگواری شماست
سلامت و پاینده باشید ان شاءالله
نظر توسط
نظر توسط
ممنون می شوم اگر هم بفرمائید کجا مغالطه کرده ام و هم زحمت بکشید و حقایق را هم خودتان بیان نمایید
سپاسگزارم
سلامت باشید ان شاءالله
نظر توسط
نظر توسط Mofidifar Admin
تمام اشعار مندرج در این سایت
سروده ی بنده است
نظر توسط سهیل
نظر توسط Mofidifar Admin
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً «63»
و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمين بىتكبّر راه مىروند، و هرگاه جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند (و سخنان نابخردانه گويند) با ملايمت (و سلامت نفس) پاسخ دهند
یکی از اصول انسانیت گفتار نیک است
بی ادبی در کلام مورد پذیرش هیچ عقل سلیمی نیست
با عرض معذرت این پیام شما تا چند ساعت دیگر پاک می شود اما خوشحال می شوم اگر لطف فرموده و مجددا انتقاد و اعتراض خود را در مورد اشعار بنده با کلامی ملایم تر و خالی از الفاظ رکیک مرقوم بفرمائید تا بنده پاسخگوی حضرتعالی باشم
با تشکر
سلامت و موفق و سرافراز باشید ان شاءالله
نظر توسط بانوی آب وآینه
سلام استاد
من با اجازه تون شعر شما را خوانش کردم آدرسش راهم برای شما گذاشتم لطفا ببینید ونظر بدید
نظر توسط Mofidifar Admin
اشعار بنده برای استفاده ی عموم آزاد است
سلامت و موفق و سرافراز باشید ان شاءالله
نظر توسط هادی
نظر توسط Mofidifar Admin
سلامت باشید ان شاءالله