پس از مرگ چه بر سر ما خواهد آمد؟ **
مقدمه
در این حکایت ماجرای بحث فردی موحد با شخصی که اعتقادی به معاد ندارد آمده و دلایلی مبنی بر وجود قیامت و معاد مطرح شده است.
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسطحسین مفیدی فر
نسخه چاپی شعر
منکری بی علم و برهانی دقیق
با تمسخر رو به من گفت: ای رفیق!
ذکر و یاد از عالمی دیگر بس است
وصف جای مومن و کافر بس است
با من از حوران خوش سیما مگو
از عذاب و نار وحشت زا مگو
عقلِ من گوید که بعداز مردنم
بی گمان احیا نمی گردد تنم
هر چه می باشد در این دنیا بُوَد
حاصل انسان فقط اینجا بُوَد
از نَکیر و مُنکر و برزخ مگو
از بهشت و محشر و دوزخ مگو
صحبت از اینها گزاف و باطل است
این سخن ها حرف شخص جاهل است
از فشار قبر و میزان و حساب
بس که گفتی گشته دنیایت خراب
خارجی ها فارغ از اینها شدند
پس چه نیکو صاحب دنیا شدند
در شب اینترنِت و بُمب اتم
از چه رو گَردی به هر بیراهه گم؟!»...
هرچه آوردم دلیل و آیه ای
شمس ما را او بخواندش سایه ای
در نهایت آن زمان باران گرفت
بحث ما هم بی ثمر پایان گرفت
از قضا بیچاره او روزی بِمُرد
با همان کُفرش به غفلت جان سپرد
پس بدیدم یک زمان او را به خواب
سوی من بیچاره آمد با شتاب
پس به من گفت : « آنچه می گفتی مرا
من ندیدم ده یِکَ اش در این سرا
از نکیر و منکر و قبر و عذاب
یا صراط و حشر و میزان و حساب .... ،
بهر من هرگز نیامد در مسیر
پس بُوَد در ایده ات عیبی کثیر
چونکه در یک لحظه بعد از مُردنم
مستقیماً شد جهنم مسکنم
پس تمام آنچه در افکار توست
من فقط دیدم یکی شان را دُرست...»
او به خوبی حال خود گویا نمود
آنچه من گفتم سزای او نبود
مؤمنی چون اشتباهی کرده است،
یا که از غفلت گناهی کرده است،
پس اگر قبل از وفاتش مِثلِ رود
توبه اش آن را نشوید از وجود،
یا نبیند بر عمل هایش بدل
طبق قانون عمل، عکس العمل،
لاجرم بر قلب او از آن گناه
غده ای باشد به راهش سَدِّ راه
پس جزا بیند به قدرِ آن خطا
تا شود آن غُدّه از قلبش جدا
برزخ ات مانند جرّاحی بُوَد
رحمتی از رب فتّاحی بُوَد
غده ها را می بُرد جرّاح دل
تا چنین روشن شود مصباح دل
هرچه از شَرّ و بدی بر جان ماست
مانعی بر رفتن رضوان ماست
چون جنان باشد سرای قلب پاک
کی رود در آن دلی با گرد و خاک؟
پس بشر باید بِشویَد جان خویش
تا شود شایسته ی یزدان خویش
در مَثَل حمّام مؤمن برزخ است
طول آن شاید هزاران فرسخ است
هرچه آن آلودگی ها کمتر است
طول برزخ مؤمنین را کمتر است
آن جهان بی بُعد مِتر و ساعت است
گرچه بر فهمش نیازت طاعت است
ای بسا صدها هزاران سالِ فرد
طی شود در لحظه ای بی رنج و درد
فی المثل باشد سه قرنِ « اهلِ غار »
پیش آنان همچنان لیل و نهار
بر کسی شاید گذشت روز و شب
مثل قرنی طی شود در سوز و تب
پس دو کس را برزخی هرگز مباد
می رود تا منزلش مانندِ باد
اول آن مؤمن که دینش کامل است
مستقیماً او بهشتش منزل است
دوم آن کافر که جهل مُطلق است
او که در آنی به دوزخ مُلحق است
مابقی با ظلم و ایمان می روند
پس به دقت سوی میزان می روند
پس نمایان می شود کردارشان
در حساب آید تمام کارشان .....
عاقبت مومن نصیبش رحمت است
گرچه گاهی در مسیرش زحمت است
پس خوشا بر حال آن قلبِ سَلیم
آن که آید سوی جنّت مستقیم
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دیدگاه و پیام شما
نظر توسط
خداوند پدرت را قرین رحمت نماید
که دلها را تکان میدهی واگر دلی
قابل باشد عوض میشود تنها همین
یک بند شعر برای بیدار دلان کافی
است؟
پس نمایان میشود کردارشان
در حساب آید تمام کارشان
التماس دعا دارم محمد چاکرالحسینی
از شهرستان ابرکوه یزد
نظر توسط Mofidifar Admin
نظر لطف حضرتعالی نشان از بزرگواری شماست
سلامت باشید ان شاءالله
نظر توسط امنه صالحی
نظر توسط Mofidifar Admin
ممنونم از لطف حضرتعالی و ابراز محبت
در پناه حق سالم و موفق و سرافراز باشید ان شاءالله