آرزوی عاشق
مقدمه
چه سخت و جانفرساست تحمل درد فراق خصوصا پس از چشیدن طعم شیرین عنایت یار.....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسطحسین مفیدی فر
نسخه چاپی شعر
در آن روزی که رویت را بدیدم
صدای مهربانت را شنیدم
چنان مست از نگاهت شد وجودم
که شد همرنگ عشقت تار و پودم
پس از آن بنده را روی عنایت
عطا کردی به حد بی نهایت
چنان معطوف من شد مهر دلدار
که معتادت شدم از لطف بسیار
مرا اما رها کردی و رفتی
بلایایی به پا کردی و رفتی
به دل پس شور شیدایی به پا شد
توان و طاقت و صبرم فنا شد
چه ها از دوری رویت کشیدم
ولی دیگر تو را جایی ندیدم
فقط هر روز و شب من در خیالت
خوشم با فکر دیدار و وصالت
چرا رفتی عزیز مهربانم؟
کجا هستی قرار جسم و جانم؟
پریشان گشته ام چون گیسوانت
بپرسم بنده از هر کس نشانت
کجایی؟ من نشانت را ندانم
که خود را در بر جانان رسانم
از این ترسم که در هجران بمیرم
ولی کام از دلارامم نگیرم
بیا تسکین درد جان و تن باش
بیا ترسیم رویاهای من باش
بود در دار دنیا افتخارم
که جز عشقت به دل چیزی ندارم
تو اول عشق من روی زمینی
تو عشق اولین و آخرینی
به مژگانت قسم تا زنده هستم
خدا را من به عشقت می پرستم
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دیدگاه و پیام شما
نظر توسط علیدادرحیمی
نظر توسط حسین مفیدیفر
از نظر لطف شما بی نهایت سپاسگزارم
بنده هم برای حضرتعالی بهترین ها را آرزومندم
سلامت و موفق و سرافراز باشید
ان شاءالله
نظر توسط مح
چقدر زیبا درد را اظهارکردید قلمتان توانا تنتان سالم ووجودتان پایدار در پناه خدا باشید
نظر توسط Mofidifar Admin
ممنونم از نظر لطف حضرتعالی و ابراز محبت تان
سلامت باشید ان شاءالله