خاطره ای از اولین دیدار یار.

مقدمه

شاعر در اینجا به یاد اولین دیدارش با نگار و آرزوی دیدار مجدد او عاشقانه می سراید....

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

آخرین تغییرات: پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۲۲:۲۲:۴۷

توسطحسین مفیدی فر

نسخه چاپی شعر

یاد آن ساعات بارانی به خیر

با تو چون در آسِمان بودم به سیر

در زمستان بود و بر من نو بهار

اوّلین دیدار و صحن انتظار

خوشتر از شمس فروزان آمدی

در بغل با ماه تابان آمدی

بوی تو آنجا گلستان کرده بود

آن زمستان را بهاران کرده بود

در تعجب مانده بودم آن زمان

از دو چشم بی فروغ مردمان

دلبری اینگونه زیبا در حضور

مردمان اما به غفلت خواب و کور

هر کسی دنبال کار و بار خویش

من فقط بودم کنار یار خویش

دیدمت با قامتی چون سرو ناز

در تمنایت شدم غرق نیاز

چونکه من دیدم تو را با آن شکوه

واله گشتم مثل سنگی پای کوه

روی زیبا من فراوان دیده ام

خوشگل و رعنا هزاران دیده ام

از تو امّا آنچه دیدم از صفا

می توان خواندش فقط روی خدا

آنچه موسی دیده بود از کوه طور

من بدیدم در رخت وقت حضور

پس تمنایی دل از جانان نمود

چشم زیبای تو هم احسان نمود

با سخاوت مِثلِ باران، مِهرِ خویش

مرحمت کردی تو از اندازه بیش

رفتم از هوش و جهان وارونه شد

ابتدای عاشقی آنگونه شد

پس به خود چون آمدم پنهان شدی

پس به سوی وادی هجران شدی

رفتی و دنیای عاشق شد خراب

مانده ام در اوج درد و التهاب

رفتی و خون شد دلم از رفتنت

ای سر و جانم به قربان تنت

من به یادت زنده ام با خاطرات

خاطراتی بهر من شرط حیات

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

دیدگاه و پیام شما

از اینکه دیدگاه خود را به اشتراک می‌گذارید، سپاسگزاریم.

نظر توسط فرهاد چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۸

ادبیاتت را دوست دارم.
ولییییی عشق دروغی بیش نیست...
بزرگترین دروغ بشر به بشریت عشق است.

نظر توسط Mofidifar Admin چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۲:۱۶

سلام بر شما جناب آقا فرهاد عزیز

اولا از نظر لطف حضرتعالی ممنونم
ثلنیا
فرمایش شما تا حدود زیادی صحیح است
اتفاقا بنده شعری در این مورد سروده ام که پیشنهاد می کنم در صفحه ی زیر با متن تکمیلی که در آن صفحه هست مطالعه فرمایید

https://www.mofidifar.com/عاشقانه-ها/هوس

فرهاد ادبیاتت را دوست دارم. ولییییی عشق دروغی بیش نیست... بزرگترین دروغ بشر به بشریت عشق است.