شعرهای با موضوع شیعه و سنی

در این صفحه تعدادی از اشعار  بنده  که در خصوص مبحث شیعه و سنی می باشد خدمت شما تقدیم می شود

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

.

نمونه هایی از اشعار در این صفحه:
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
بین شیعه فقط گرفته عترت
غافل شده از کتاب حکمت
سُنّی بنهاده عترت پاک
قرآن شده بال او بر این خاک
این هر دو اگر چه هِی دوانند
پرواز خوشی نمی توانند
مرغ آمده با یک از دو بالش
گر پر بکِشد خوشا به حالش !
در صورت تمایل لطفا متن کامل شعر را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
فلسطین را غم غربت زیاد است
چه کس آماده ی جنگ و جهاد است؟
اگر یک لشکر از خلق مسلمان
بتازد بر جنود خوار شیطان
فلسطین می شود مردانه آزاد
خدا هم با رسولش می شود شاد
چرا پس بی تحرک ، بی صداییم؟!
فراری از جهاد کربلاییم....
در صورت تمایل متن کامل این موضوع را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در روز جزا که رتبه با ایمان است
پس قسمت شیعه روضه ی رضوان است
اما به یقین شیعه کسی بوده که او
دنبال علی به شیوه ی قرآن است
در صورت تمایل در ارتباط با موضوع شیعه ابیاتی را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
و اما در این جا اجازه می خواهم ماجرای جالبی در زمینه بحث خقانیت شیعه خدمت شما ارائه نمایم
دو نفر از شیعیان از گذرگاهی در شهر بغداد می گذشتند که به مجلس بزرگی رسیدند.
پرسیدند : این مجلس متعلّق به کیست؟
گفتند :
مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است.
راوی حکایت می گوید :
رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه ، و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود ، گفت :
من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم.
گفتم : این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی.
گفت : من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود.
به هر حال وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب ، فضل از جا برخاست و گفت :
ایها العالم ، من برادری دارم که رافضی است (یعنی شیعه است) اما هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم ، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید :
علی بن ابیطالب ، افضل و خلیفۀ به حق است.
شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم.
ابوحنیفه گفت :
به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم (ص) ، همواره در میدان های جنگ ، آن دو بزرگوار ( ابوبکر و عمر) را کنارخود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد ! و این نشان می دهد که آن دو نفر ، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد ! و چون علی را دوست نمی داشت ، طردش می کرد ؛ و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است !
فضل گفت :
بله من این را به برادرم گفته ام
ولی او از قرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است :
«خداوند ، مجاهدین را بر قاعدین و نشستگان برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است»
و به حکم این آیه ، علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر وعمراست که قاعد بوده اند.
ابوحنیفه گفت :
به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است ؛ در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است !
فضل گفت : بله این را هم به برادرم گفته ام امّا او می گوید :
آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم (ص) ، دفن شده اند!
برای این که خداوند فرموده است :
« ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر ، داخل خانه اش نشوید…»
و می دانیم که رسول اکرم (ص) در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی است.
ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت :
به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانه پیامبر (ص) دفن نشده اند ! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر (ص) بودند و از پیامبر (ص) مهریه طلبکار بودند ، پدرانشان را در مهریه خودشان دفن کردند !
فضل گفت : بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ، ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید : پیامبر (ص) به همسرانش بدهکار نبوده است.
برای اینکه خداوند فرموده است :
«ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم»
طبق این آیه ، پیامبر اکرم (ص) مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است.
ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت :
به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر (ص) مهریّه طلبکار نبوده اند ، اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک (یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر (ص) بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است !
فضل گفت : بله من این را هم به برادرم گفته ام.
ولی او می گوید : شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم (ص) فرموده است :
«ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است»
پس طبق گفته خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشته‌اند.
به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها السلام را از فدک محروم کردید و گفتید :
پیامبر صلی الله علیه وآله ، ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند.
آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد ؟!
سخن که به اینجا رسید ، ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت و با لحنی تند و خشم آلود فریاد کشید :
این مرد را بیرون کنید ! این خودش رافضی است و اصلاً برادری هم ندارد !
منابع :
الفصول المختاره ،
سيّد مرتضی ، صفحه 74
كنز الفوائد ، ابو الفتوح كراجكی ، صفحه 135
احتجاج طبرسی ، جلد 2 ، صفخه 149

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

فهرست اشعار کتاب:

مثنوی مردمی(۱)

اظهار مودت (۱)

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

برای مطالعه ی شعر انتخابی تان  لطفا از لیست اشعار  بر روی نام شعر مورد نظر کلیک کنید. 

شیعه و سنی